جدول جو
جدول جو

معنی ترسنده شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ترسنده شدن
(نِ گِ رِ تَ)
بیمناک شدن. وحشت زده شدن. خائف شدن:
ترسنده از آن شدم که ناگاه ز جان
بی وصل لبت کنیم قالب خالی.
سعدی.
- ترسنده دل شدن، متوحش شدن: لشکر شاه از آن زنگیان ترسنده دل شدند و همچنان جنگ میکردند. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). و رجوع به ترسنده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترسنده جان
تصویر ترسنده جان
ترسو، آنکه بر جان خود بترسد
فرهنگ فارسی عمید
(بَگِ رِ)
گرم شدن. تفسیدن: شعاع آفتاب عنصر آتش را از حیز خویش بجنباند و هوا و زمین تفسیده شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به تفسیده و تفسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(خَ کَدَ)
خجل گشتن. شرمسار شدن. شرم زده گردیدن. (یادداشت مؤلف) :
شرمنده شد از باد سحر گلبن عریان
وز آب روان شرمش بربود روانیش.
ناصرخسرو.
سخن در میان دو دشمن چنان گوی که اگر دوست گردند شرمنده نشوی. (گلستان). رجوع به شرمنده گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
تسلی. تسلیت یافتن. (یادداشت بخط مؤلف) ، قانع شدن. راضی شدن. شاکر شدن، شاد شدن. شادمان گشتن:
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم.
سعدی (طیبات)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
رجوع به ترغده شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ دَ)
بجای افسانه شدن که عبارت از کمال شهرت گرفتن است. (بهار عجم) (آنندراج). رجوع به ترانه گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(زِ دَ / دِ گَ دَ)
احتیاج به طعام پیدا کردن. اشتها پیدا کردن. گرسنه گشتن. انهقاع. تقع. تنحﱡس. جوعه. عله. هیع. هفوه. هجف. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هراسنده شدن
تصویر هراسنده شدن
ترسیدن هراس داشتن: (چودیداختران رادل اندرهراس هراسنده شد مرد اخترشناس) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرسند شدن
تصویر خرسند شدن
قانع شدن، راضی شدن، شادمان گشتن
فرهنگ لغت هوشیار